در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

معیشت اصلی ترین مطالبه ملت از حاکمیت

علی رضا اسلامی | دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۸ ب.ظ


نورمحمد و خانواده شش نفره اش 40 سال پیش از دیاری خشکسالی زده  در جنوب ایران به سرزمین همیشه سبز "استرآباد" مهاجرت کرده بودند با تنها  توشه ای که از آن دیار با خود به همراه آورده بودند، لباس های بلند اهالی جنوب.

 از فردای همان روزی که به شمال آمدند همگی در مزارع پنبه و جالیز مشغول به کار شدند. نورمحمد 35 ساله به همراه خدیجه  30 ساله که بچه پنجمشان را بار دار بود و دختر کوچکش را بر پشت می بست، در مزرعه پنبه کار می کردند و 4 بچه قد و نیم قدشان به خیار چینی و گوجه چینی مشغول شدند. شب ها در گوشه ای از همان سازمان کشاورزی به اتفاق دیگر خانواده های همشهریشان با نی سرپناهی درست کرده بودند و استراحت می کردند. رویایشان این بود که تکه زمینی بخرند و با نی و گل آلونکی بسازند و در این سرزمین نو جاگیر شوند. قوت غالبشان گوجه پخته و نان و ماست بود.

 بالاخره توانستند مبلغی را جمع کنند و در همان نزدیکی ها  با مقداری قرض، زمینی بخرند و دوش به دوش هم سرپناهی برای خود بسازند. کم کم حضورشان در بین محلی ها پذیرفته شد و علیرغم برخی مسائل؛ جزئی از جامعه روستا شدند. خیالشان راحت شده بود که این مکان جدید خانه شان است و در همینجا پیر خواهند شد و در همین خاک خواهند آرمید. اما وضع معیشتشان تغییری نکرده بود. گر چه تخم مرغی قاطی خوراک گوجه شان شده بود و هفته ای یک بار هم ردپایی از مرغ و برنج در سفره شان دیده می شد، ولی سرعت رشد کیفیت زندگی  همسایه ها بیشتر بود.
بچه ها هر روز بزرگتر و درس خوانده تر می شدند. با دیگران معاشرت می کردند و تفاوت سطح زندگی به نوعی سرشکسته شان می کرد. در خانه غر می زدند و داد و بیداد می کردند و خدیجه را اذیت می کردند. 11 پسر و دختر با هزینه های بالای تحصیل بار مسئولیتشان
را مثل بچه های همسایه بر دوش پدرشان انداخته بودند. گرچه  نورمحمد دیگر صاحب یک زمین کشاورزی شده بود و دخلش کفاف خرج زندگی را می داد ولی نمی توانست انتظار بچه ها را برآورده کند.
بچه ها دوست داشتند به دانشگاه بروند. لباس خوب بپوشند. به مسافرت بروند و در یک کلام با استاندارد بچه های همسایه زندگی کنند. خدیجه نیز نگرانی هایی جدی در مورد آینده داشت از پیری و تنهایی و از پاافتادگی می ترسید. آرزو هایی هم داشت، پیش از پیری دوست داشت به مانند معصومه زن همسایه سوار بر ماشینِ سواریِ شوهرِ خود شود و به مسافرت برود. اما درآمدِ محدودِ نورمحمد، اجازه برآورده شدن خواسته های خانواده اش را نمی داد. او می گفت همین که یک چهاردیواری و سقف بالای سرش را دارید و شکمتان سیر است خدا را شکر کنید. همین که چهارستون بدنتان سالم است و توانسته ام  شما را به مدرسه بفرستم برایم کافی است. اما این برای بچه ها کافی نبود و اساس خانواده نورمحمد در معرض خطر قرار گرفته بود. اوضاع طوری شده بود که حتی خدیجه گاهی یاد ولایتشان می کرد و به گریه می افتاد. از گرسنگی و آوارگی و برهنگی آن روزها طوری یاد می کرد که گویا اینک در جهنم زندگی می کند. بچه ها دیگر حرف شنوی سابق را نداشتند اقتدار نورمحمد شکسته بود. کاشانه ای که  همه خانواده با آن سختی  و رنج برپا کرده بودند در معرض فروپاشی قرار گرفته بود.
واقعیت این است که وضعیت زندگی نورمحمد و خانواده اش از "اضطراری"  خارج شده و اصطلاحا به نقطه سر خط رسیده است. اکنون این خانواده با تلاش خود توانسته است در ابتدای راه زندگی قرار بگیرد و توقفش در این نقطه،  مرگ حتمی را برایش به دنبال خواهد داشت.
جامعه امروز ایران، بی شباهت به خانواده نورمحمد نیست. جامعه ای که برای حفظ موجودیت و ذات خود که اصلی ترین و واجب ترین اولویتش بوده است  به خوبی مبارزه کرده و مرحله اضطرار را پشت سر گذاشته است و اگر از این پس به اولویت اصلی اش یعنی تامین معاش برای تک تک اعضایش بی توجهی و یا کم توجهی شود، بدون تردید دچار آسیب های جبران ناپذیری خواهد شد. نگارنده بر این عقیده است که علیرغم تمام فشار ها و دشمنی های خارجی برنامه های امتحان شده و آزمون پس داده ای وجود دارد که در کوتاه مدت می تواند مشکل معیشتی مردم ایران را برای همیشه حل کرده و دومینو وار سایر معضلات اجتماعی متعاقب را نیز برطرف نماید.
خانواده نورمحمد "باهم" کاشانه خود و کانون زندگی شان را ساخته اند و اکنون با جایگیری درست در مناسبات خانوادگی، از پدر به عنوان رئیس و حاکم انتظار دارند با قبول مسئولیت در قبال نقشش، در راستای بهبود معیشتان تلاش کند.
راه حلی که نورمحمد برخواهد گزید، آینده خانواده اش را رقم خواهد زد. پاسخ به مطالبات جدید و یا...

  • علی رضا اسلامی

معیشت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی