در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

قبیله لیلی در شاهرود ( نگاهی کوتاه به تاریخچه اعراب ساکن در شاهرود)

علی رضا اسلامی | يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ب.ظ

 

4سال پیش در مجلس ختمی، یکی از دوستان باغزندانی در مورد ریشه و تبار خودشان نظریه ای مطرح کرد که شش ماه پیش با خواندن کتابی از یغمای جندقی و زندگی نامه اش، رگه هایی از درستی نظریه اش را در یافتم.

داستان مهاجرت از جندق، خور و بیابانک به این جا، در کنار تاریخ مهاجرت بزرگ اعراب به ایران و به تبع آن شاهرود؛ از طرود تا خیج؛ را مطالعه کردم. حاصل این مطالعات را در این پرونده خدمتتان عرضه می نمایم به امید اینکه تبار شناسان، با تعریف یک پروژه تحقیقاتی، به کار در این مورد بپردازند.

 

در صدر اسلام و پس از جنگ های قادسیه، نهاوند و جلولا سیل مهاجرت اعراب به داخل فلات مرکزی ایران آغاز شد، در باره تک تک منازلی که قبایل عرب هنگام ورود خود به ایران طی کرده اند موارد تاریخی دقیقی وجود ندارد. سیل کلی مهاجران از دهه های اول اغلب به سوی سه منطقه ، فارس ، کرمان و خراسان جاری بود.

هدف اصلی عربها در آغاز اسلام، خراسان و سر راه آن اصفهان، قم و کوهستان (قهستان) بود. بخصوص در سالهای حدود (51و 61یا63ه ق) طوایف کثیری از قبایل مختلف عرب به اینجا وارد شدند که در درجه اول به عربهای شمالی (قحطانی) متعلق بودند که در کوفه اسکان داشتند. (تمیم ، ربیعه، مضر، طی، ازد، وبکربن وائل) درکنار آنان نیز مردمی که قبلا ساکنان بین النهرین بوده اند مشاهده می گشت.

بهر صورت از بین این سه منطقه ( فارس، کرمان وخراسان) گویا خراسان بیشتر مورد توجه اعراب بوده است . زیرا شرایط طبیعی این منطقه با طبع اعراب سازگارتر می نمود و اعراب با یار جدایی ناپذیر خود (شتر) می توانستند براحتی در بیابانهای این منطقه رفت و آمد کنند. اکثر مورخان فتح خراسان را در سال (22 ه.ق) و در ایام خلافت «عمربن الخطاب» و ابتدای فتوح خراسان را طبسین و ولایت قهستان دانسته اند. راهی که از خبیص(درشرق کرمان فعلی) به طبسین ، سپس به قومس خاوری تا طبرستان منتهی می شد.

برخی از مورخین فتح خراسان را در سال (29ه.ق) در ایام خلافت «عثمان بن عفان» عنوان کرده اند. زیرا بعد ازوفات عمربن الخطاب مردم خراسان در سال دوم خلافت عثمان شورش نموده و عرصه را بر «عبدالرحمن بن سمره» که در آن زمان والی خراسان بود تنگ نمودند. عبدالرحمن درنامه ای به عثمان وی را از این امر آگاه ساخت. عثمان، «عبدالله بن عامر بن کریز» پسر خاله خود را مامور کرد که با سپاه بصره به خراسان روانه گردد. عبدالله بن عامر از طرف یزد و طبسین وارد خراسان شد و پس از اندک زمانی بلاد آنجا را فتح کرد.

اغلب مورخان در ورود اعراب به خراسان در سال (22ه.ق) یعنی خلافت عمر بن الخطاب اتفاق نظر دارند هر چند که فتح کامل در این زمان صورت نگرفت و این زد و خوردها تا اوایل عهد امویان ادامه یافت و در این زمان بود که فتح خراسان بدست اعراب کامل گردید و دیگر مقاومتی در این حدود باقی نماند. شاید مهاجرت گسترده اعراب به داخل خراسان را بتوان از مهمترین وقایع دوره امویان بحساب آورد. در ادامه فتوح اسلامی و حتی گاه مقارن آن مهاجرت طوایف عرب به بلاد ایران شروع شد. دسته هایی از این مهاجرین که با بار و بنه از راه می رسیدند کنارچشمه یا نزدیک شهری فرود می آمدند. بعد به خویشاوندان و نزدیکان خود نامه و پیغام می فرستادند و آنها را به پیش خود دعوت میکردند. اندک اندک همه اطراف از مهاجران پر می شد. در سال(52ه.ق) پنجاه هزار مرد جنگی از اعراب به خراسان و قومس آمدند که نیمی از بصره و نیمی از کوفه بودند و البته اگر تعداد جنگجویان این قوم در آن زمان این مقدار بوده است پیداست که تعداد سایر طبقات از زن و کودک و افراد غیر جنگی درآن میان از سه برابر این مقدار کمتر نبوده است. با این حساب است که تعداد اعراب خراسان را در این کوچ به دویست هزار نفر تخمین زده اند.

بلاذری و ابن اثیر این کوچ را در سال (51 ه.ق) عنوان کرده اند. چنانچه بلاذری در فتوح البلدان در این باره می نویسد: در سال پنجاه و یک «زیاد بن ابی سفیان»، «ربیع بن زیاد حارثی» را بر خراسان گماشت و همراه وی قریب پنجاه هزار تن از اهل بصره و کوفه را با زن و فرزند بدان سوی روانه کرد. ربیع آنان را در پایین رود مسکن داد.( به نظر می رسد منظور همان ته رود و یا طرود در جنوب شاهرود باشد که بنی ربیع در آن سکونت گزید.)

گذشته از این کوچ در سال (64 ه.ق) یا به قولی (61 ه.ق) نیز دسته دیگری از طوایف عرب به خراسان آمدند. ابن اثیر در کتاب الکامل می نویسد:‌ «درسال(61 ه. ق) یزید، سلم بن زیاد را به امارت خراسان برگزید و حدود شش هزار سوار را با وی همراه ساخت.» بعضی از این مهاجرین در شهرها می زیسته اند، اما بسیاری نیز همان زندگی بدوی و خانه به دوشی سابق را که در جزیرة العرب داشته اند در واحه ها و صحراهای خراسان و قومس همچنان ادامه می داده اند این اعراب در شهرها، محله هایی مخصوص خویش داشته اند و در خارج از شهرها نیز به کشاروزی و دامداری می پرداخته اند. درهر حال قسمت عمده این مهاجرین که به خراسان و جنوب قومس وارد شدند از بصره و کوفه بوده اند درسیستان و مشرق خراسان غلبه با طوایف بکر و تمیم بود درصورتی که در مغرب خراسان و حدود قومس طوایف قیس غلبه داشتند.

اعراب از همان آغاز با ایرانیان روابط و علایق نزدیکی پیدا کردند، مرزبانان و دهقانان خراسان با حکومت اعراب خو گرفتند چنانکه اعراب نیز با آداب و رسوم ایرانیان آشنا شدند . اندک اندک در میان دو قوم خویشاوندی های سببی پیدا شد. فرزندانی که در نسل های بعد پدید آمدند به تدریج خشونت بدوی و تعصب پدری خویش را فراموش کرده و به سرزمین جدید و خویشاوندان تازه علاقه پیدا کردند اگر چه بعد از پیروزی ابومسلم و روی کار آمدن عباسیان اعراب مورد بی مهری قرار گرفته و اکثرشان بیرون رانده شدند. اما بدون شک گروهی از آنان که دست دوستی بسوی ابومسلم و خلفای عباسی دراز کرده بودند دراین نواحی باقی ماندند و تا مدتها در دولت عباسیان حکام عرب بر این سرزمین ولایت داشتند.

در نتیجه پیروزی عباسیان اوضاع ایران رنگ تازه یی به خود گرفت. ضربتی که عنصر عربی پس از انقلابات سنوات (129تا 132 ه.ق) در اثر اخراج مکرر و متعدد عرب ها از ایران دید، اوضاع خراسان را تغییر زیادی داد از این پس صبغه ایرانی این ایالت مورد حمایت قرار گرفت. بخصوص در دهه های ما بین (140 تا 224 ه.ق) به موجب قیام و شورشهای مکرر در طبرستان ایالت همجوار خراسان، عنصر سامی بیش از پیش به نابودی گرائید. سلطه و استیلای قبایل عرب در خراسان و قومس از میان رفت و اساسا قسمت عمده آنان از این سرزمین رانده شدند. از سال (132 ه.ق) یعنی پایان دولت اموی، دیگر عربها در ایران آن سیادت گذشته را نداشتند. البته دلیل این امر تنها تغییر وضعیت سیاسی و اخراج یا برانداختن طوایف عرب نبود بلکه در کنار این امور، ‌نیروی آمیزش و همسانی، ازدواجهای دونژاده عرب و ایرانی از عوامل دیگر در این زمینه به شمار می آمد.

با این وجود چیزی که مسلم است، این است که عنصر عربی توانست درتعداد معدودی از نواحی که مرکز جمعیت های متراکمی از آنان بود برجای بماند و قسمتی از قبایل خود را درمحل هایی چند از ماوراء النهر و خراسان و قم و درسواحل جنوبی فارس حفظ کند. د رموارد دیگر هر چه زمان می گذشت این عنصر نیز بیشتر از لحاظ زبان در ایرانیت منحل می گشت. یکی از مکان های اصلی که اعراب تا همین چند نسل پیش در آن سیادت کامل داشتند منطقه ای بین 4 استان فعلی سمنان، اصفهان، خراسان و یزد است. منطقه ای بیابانی که شمالی ترین نقطه آن طرود در استان سمنان است و خور و بیابانک و طبس و بخش هایی از نائین و حتی استان یزد را در بر می گیرد. این جغرافیای ذکر شده به همراه کلاته های شرقی و غربی شاهرود و سرحدات که مسیر اصلی فتح طبرستان بوده اند و اردوگاه نظامی قدیمی چهل دختر در پشت دروازه های طبرستان آخرین پایگاه آن در قومس می باشد، به علاوه روستا های زیر استاق شاهرود از جمله باغزندان و رویان و سعد آباد و... که در دو قرن گذشته قبایلی از اعراب در آن اسکان داده شدند، هنوز هم نشانه هایی از گویش عربی را در خود حفظ کرده اند. بعضی کلمات اصیل عربی هنوز هم در کلام برخی از این مردمان شنیده می شود.

عنصر عربی که از همان شروع دولت عباسیان قدرت و اعتبار سابق خود را از دست داده بود ، در زمان مأمون و معتصم هر روز از قدر و منزلتش کاسته می شد مخصوصا که معتصم نسبت به اعراب بسیار بی اعتنا بود و به تمام کارگزاران خود در کشورها و شهرها فرمان داده بود که نام عرب ها را از دفترها بیندازند و حقوق آنها را قطع کنند. طبیعی است که در چنین اوضاع و احوالی طوایف و اعراب باقی مانده ،‌پراکنده و در انزوا در نواحی مختلفی چون طبس ، قاین و قهستان بسر می برده اند تا اینکه دولت صفوی سر برآورده و آب رفته دوباره به جوی آمده و گه گاه مورد عنایت سلاطین واقع شده اند .

عهد صفویه و بعد از آن

مسکن اعراب به دلیل واقع شدن در حاشیه کویر، آسیب چندانی در جریان حمله مغول و تیمور ندید در صورتی که شهرهای دیگر چون نیشابور، ‌سبزوار، ‌توس و هرات دچار تخریب و ویرانی های زیادی شدند. هر چند که از سده های سوم تا دهم هجری تقریبا نام و نشانی از آنها در تاریخ نیست اما تردیدی نیست که بیابانهای کویر مرکزی ایران یکی از اطراق گاههای باب طبع اعراب بوده و عمده آنها در وادی ها و شهر و شهرک های حاشیه کویر لوت و مرکزی به شترداری و دامداری ثابت و متحرک اشتغال داشته اند تا اینکه کوکبه دولت صفویه طلوع کرد.

حکومت صفویه اولین حکومت شیعه مذهب ایرانی بود که توانسته بود حکومتی با ثبات و وسیعی را در ایران بنیان گذارد و قلمرو خود را تا سیستان و هرات و مرو گسترش دهد. در نتیجه مردم عرب کویر که اکثرا شیعی مذهب بودند با روی کار آمدن صفویان به مراد خود رسیدند و مدت مدیدی حدود 5/2 قرن در آرامش بسر بردند و اعراب مورد توجه و عنایت سلاطین قرار می گرفتند.

اما آنچه مسلم است این است که طوایف عرب تا اواخر دوره صفویه اسم و رسمی نداشتند و در اواخر سلطنت شاه حسین و شاه طهماسب دوم صفوی بود که بزرگان این طوایف قد علم کردند و ازحدود سال (995 ه.ق) است که بار دیگر نام طوایف عرب در تاریخ نمود بارز پیدا می کند.

در تاریخ جهانگشای نادری به کرات از طوایف عرب نام برده می شود. نخعی ها و لالوئیها نیز از زمان سلطه ملک محمود سیستانی بر خراسان (حدود 1135ه.ق) نامشان در تاریخ این خطه فراوان دیده می شود.

امیر اسماعیل خان عرب عامری تا جایی در دولت افشاریان پیشرفت می کند که موفق می شود دختر شاهرخ وارث تاج و تخت نادر را به زنی بگیرد و به قلعه خود در اردیب ببرد.

البته داستان طایفه عرب عامری که سکونت گا هشان در دوره قاجار تحت حدود قومس قرار گرفته بود، بعد ها به شاهرود گره می خورد. جایی که امیر رفیع خان در دوره محمد شاه قاجار یاغی می شود و شاه قاجار ذوالفقار خان دامغانی و یا به روایتی نوروز علی خان مزینانی را مامور سرکوب او می نماید. پس از ختم غائله امیر رفیع خان اطلاع دقیقی از سرنوشت او در دست نیست اما از این پس فوج عرب به عنوان قسمتی از قشون ایالت قومس نقش پر رنگی را در تاریخ معاصر این ایالت بازی می کند و بعدها نیز در مهاجرتی بزرگ به منطقه باغزندان و زیر استاق شاهرود می آید که بازماندگان آن با نام خانوادگی عامری، عامریان، عامریون، عرب عامری و ... در شاهرود سکونت دارند.

جمعی از طوایف عرب ساکن نواحی کویری مرکز ایران از این قرارند

1- اعراب خزیمه: از طوایف عمده عرب است که درسال (150ه.ق) در ایام خلافت منصور عباسی برای سرکوبی قیام مردم خراسان به این منطقه وارد شد. «حازم بن خزیمه» سرکرده این طایفه پس از یکسال توانست خراسان را بتصرف خود درآورد و لشکریان وی در نواحی خراسان مخصوصا قهستان و قاینات سکونت اختیار نمودند.

2- عرب خزاعی: طایفه ای از اعراب است که در سال (150ه.ق) در ایام خلافت منصور عباسی جزو سپاهیان حازم بن خزیمه برای سرکوبی قیام مردم خراسان و سیستان به خراسان آمدند بعضی از این طایفه در جنوب خراسان باقی ماندند. بیشتر این طایفه در شهرستان بیرجند و قاینات(قهستان) سکونت دارند و درسال (1294ه.ق) یکصد وپنجاه خانوار به سرخس انتقال و اسکان داده شدند. عده ای از این طایفه نیز به سرحدات قومس و خراسان کوچانده شدند.

3- عرب زنگویی: طایفه ای از اعراب شیبانی است که همانند عرب خزیمه جزو سپاهیان حازم برای سرکوبی قیام مردم خراسان به ایران آمدند و در شهرستانهای جنوبی خراسان چون قاینات و طبس باقی ماندند.

4- عرب شیبانی: طایفه ای از عرب است که در زمان منصورعباسی جزوسپاهیان حازم به خراسان آمدند و مانند سایر طوایف عرب در منطقه خراسان جنوبی باقی ماندند. این طایفه در بیرجند و طبس سکونت گزیدند. جمعیتی از این طایفه در کلاته های غربی شاهرود ساکن است

5- عرب عامری: این طایفه نیز از سپاهیان حازم هستند که در خراسان ساکن شده اند. بازماندگان این طایفه در بیرجند - یزد - اردیب در خور و بیابانک و شاهرود و اطراف آن زندگی می کنند. این طایفه را به عبد الله بن عامر بن کزیر فاتح دوم خراسان منسوب می کنند.

6- عرب میش مست: یا جمالی یکی دیگر از طوایف عرب است که گفته میشود مانند سایر طوایف عرب جنوب خراسان جزو سپاهیان حازم وارد خراسان شده اند این طایفه در منطقه ترشیز(کاشمر) اسکان یافتند.

7- عرب نخعی: این طایفه نیز مانند سایر طوایف عرب جزو سپاهیان حازم به خراسان آمدند و درمناطق جنوب خراسان بخصوص خوسف ساکن شدند. بازماندگان این طایفه امروزه در بیرجند و اطراف آن، ‌مشهد، تهران و شاهرود پراکنده شده اند.

شاهرود شهر هفت رنگ

همانطور که در مقاله پیشین ذکر شد، استان سمنان یکی از اصلی ترین مناطق سکونت اعراب از صدر اسلام تا کنون بوده است. برای کشف و درک این موضوع کافیست به نام های خانوادگی که اسم خاص « عرب» در آن وجود دارد نگاهی بیندازیم.نام های خانوادگی مثل عرب عامری، عرب انصاری، عرب احمدی، عرب اسدی، عرب یار محمدی، عرب امیری، عرب ارمیان، عرب زینلی و تعداد زیادی دیگر نام خانوادگی که با پیشوند بنی عامری، بنی صفار، بنی اسدی و ... هویت بسیاری از ما استان سمنانی ها و به خصوص شاهرودی ها را تشکیل می دهد. روستا هایی هستند که زبان فارسی در آن ها هنوز هم با لهجه غلیظ عربی تکلم می شود که بارزترین این روستاها طرود است.


با نگاهی به نقشه جغرافیایی متوجه شیوه اسکان مهاجرینی که از صدر اسلام در این قسمت از ایران ساکن شده اند می شویم. خط اسکانی که از طرود آغاز می شود و پس از عبور از خارتوران و سرحدات و کلاته های شرقی به مزج و جیلان و خیج و کلاته خیج می رسد. تاریخ نگاران این مسیر را در واقع محل عبور رودخانه ای قدیمی می دانند که در طول مسیر خود تا طرود برکه هایی از آب را ایجاد کرده بوده است و طایفه های عرب مهاجر در کنار این برکه ها سکونت گزیده بوده اند. همچنین گمانه زنان تاریخی که اعتقاد دارند چهلدختر از زمان های قدیم اردو گاه نظامی و یکی از سرحدات طبرستان بوده است این گونه متصورند که سپاه اعراب با رسیدن به این نقطه اردو گاه نظامی دائمی به منظور تجمیع نیروها و فتح طبرستان ایجاد نموده است.


اقوام عربی که در مقاله پیشین نام آن ها برده شد همگی اعراب قحطانی از شمال شبه جزیره عربستان بوده اند و در نمایی بازتر افسانه های مشترک و داستان های مشابهی دارند. داستان لیلی و مجنون که در آن لیلی از قبیله بنی عامری و مجنون از قبیله قیس است بدون شک مربوط به همین شاخه از اعراب است و جای دارند محققین عزیز همشهری مان با کار روی این فرضیه قوی ( به علت قرار داشتن این دو قبیله مهم عرب در همسایگی هم در ایالت قومس باستانی) خط بطلانی بر روی سایر فرضیات رایج بکشند.


همان گونه که مستحضرید، دلاوری یکی از خصوصیات بارز این مردم است و سرداران شهیدی چون اخوی عرب و برادران قنبریان و سردار عامری و دیگر شهدای سر افراز از مفاخر شاهرود هستند. نکته جالبی که در تبار شناسی مردم ما وجود دارد تنیده بودن قومیت های مختلف در یکدیگر است. تنیدگی که هیچ دشمن خناسی نمی تواند آن را از هم بگسلد. در میهن ما تنها صفتی که می توان مردم را با آن خطاب کرد، ایرانی است چرا که در رگ های ما هم خون ترک جاریست هم عرب و هم فارس. ما هم کردیم و هم بلوچ و هم لر. ما ترکمن و هزاره هستیم. چیزی که بارزتر از خون مختلط جاری در رگ هایمان است فرهنگ ایرانی است که در جغرافیایی وسیعتر از فلات ایران جاری است.


شهرستان شاهرود به عنوان واحدی که از مهاجرت اقوام مختلف شکل گرفته است در واقع ایرانی در مقیاس کوچک است و اختلاط شگفت انگیز مردم در آن و فرهنگ یک دستشان می تواند نمونه بارزی از انسانیتی باشد که این روزها در جای جای دنیا به دست قوم گرایان ذبح می گردد. دانستن این موضوع بار مسئولیتی که بر شانه هایمان است را سنگین تر می کند تا با تمام توانمان این جامعه آرمانی را بیش از پیش به دیگران بشناسانیم و وحدت در عین کثرتمان را به رخ بکشیم.



نظرات  (۵)

سلام و عرض ارادت عرب اسدی هستم اهل کلاته اسد میامی علاقه شدیدی به سرنوشت قوم بنی اسد و چگونگی سکونت آن ها در روستای کلاته اسد میامی دارم اگر مطلب بدرد بخوری دارین به ما هم بدهید تا تحقیقات کاملی را انجام بدهم
سلام..خسته نباشید..اگر در مورد اعراب سرهنگی ایوانکی که از خراسان تعبید شده اند که از کدام دسته از اعراب و قبیله در خراسان بودند مطلب دارید بفرستید
پاسخ:
با سلام و عرض ارادت. با عنوان اعراب سرهنگی مطلب یا منبعی مشاهده نکرده ام. اما طایفه ای از فوج عرب دارالحکومه شاهرود با نام خاندان "عمیدی" در روستای رویان و شهر شاهرود سکونت دارند.شاید تحقیق در مورد این خانواده شما را به مقصود نزدیک نماید.

سلام..وقت بخیر...دسترسی به این خاندان برای کسب اطلاعات برای من مقدور نیست..شما اکر می توانی این تحقیق رو انجام بدید

سلام.نایب علی خان حیدری که بود راجب خاندانش توضیح دهید؟

با سلام وادب فامیل بنده علی عرب هست از کلاتخیج .همینطور که مستحضرید در کلاتخیج هم فامیل عجم هست هم عرب همه هم از بیرون طی چند صد سال قبل وارد کلاتخیج میشن طبق گفته پدر بزرگ بنده و هرکس که از به کلاتخیج ساکن میشد یا در محله عربها بود یا عجمها وبه طبع اگر کسی در این محله ها ساکن میشد یا پسوند وپیشوند رابرای فامیلیش انتخاب میکرد و حتما مطلع هستید که مردم ایران از سال ۱۳۱۶ صاحب شناسنامه و فامیلی شدند نمیشه بدون سند گفت چون فامیل فرد عرب هست از اعراب می باشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی