در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

در گاه رسمی گروه خبری خورشید

تحریریه گروه خبری خورشید شاهرود

همه دخترکان کبریت فروش شهر من

علی رضا اسلامی | يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ب.ظ

 

هر روز صبح دختر بچه ای حدودا دو سال و نیمه، در سرمای پاییز و زمستان سال گذشته ، کمی بالاتر از اداره برق در پیاده رو تنها می نشست و با پوکه های خالی ژله صد تومانی اش بازی می کرد. عابرین از روی ترحم به او پول می دادند، چیزی که او نمی شناخت و پسران بزرگتری که در خیابان گدایی می کردند بدون این که مورد اعتراضش قرار بگیرند با رندی «کش» می رفتند.

در حالی که من و شما از سوز سرمای زمستان شهرمان زیپ کاپشن ها را تا زیر بینی بالا می کشیدیم، این طفل معصوم که حتی نمی توانست نامش را بگوید روی موزائیک های یخ زده ، بدون هیچ زیر اندازی می نشست. سرماخوردگی و مریضی را می شد از چشمان قرمز و بینی یخ زده اش تشخیص داد. نکته تاثر انگیز این جا بود که ون اداره بهزیستی چند صد متر پایین تر منتظر سوژه ای بود تا بتواند مشاوره ای جهت زندگی بهتر بدهد. دوستانی که در کمال خونسردی رسیدگی به وضعیت این بچه ها را وظیفه خود نمی دانستند!

من در خیال خود نام این کودک را مریم گذاشته بودم و قصد دارم ملودی آشنا و تلخ زیر که از کارهای یغما گلروئی است را ابتدا به او و همه مریم هایی که در خیابان های شهردر میان بی تفاوتی و بی مسئولیتی ما روزگار می گذرانند تقدیم کنم. سپس این ترانه را به خودم که گم شدن در فضای پر هیاهوی انتخابات نگذاشت پیگیر اوضاعش باشم تقدیم می کنم و بعد از آن به رئیس محترم اداره بهزیستی شاهرود که هر وقت تماس گرفتیم دانشگاه تشریف داشتند. گویی مسئولین آن موقعی که باید درس می خواندند خوابیده بودند که هنگام کار و مسئولیت به یاد درس و مشق می افتند. سپس این ملودی آشنا تقدیم می شود به سرکار خانم معاون ایشان که با یک حس عمیق ناسیونالیستی! فرمودند که این بچه ها «شاهرودی» نیستند و خیال ما را راحت کردند. همچنین تقدیم می شود به دوستان عزیزی که در ون زیبای اداره بهزیستی می نشینند و در حالی که چای داغ را از فلاسک داخل لیوان می ریزند از پشت شیشه های بخار گرفته ماشین به خیابان های گل و بلبل شهر می نگرند. در واقع بهتر است این ترانه زیبا را به وجدان جمعی همه مان تقدیم کنم.

مریم جان امیدوارم سرما را تاب آورده باشی و همه ما را ببخشی.

عروسک قشنگ من فال می فروشه


پیرهن پاره پاره ی خاکی میپوشه


شبا روی چندتا تیکه کارتن میخوابه


یه دختره ده ساله ی خونه بدوشه


واستاده پشت چراغ قرمز میدون


می لرزه تو غروب برفی زمستون


عروسک من دستاتو ها کن


دنیا بی رحمه سقفی پیدا کن


ننه سرما با هیچکسی شوخی نداره


تا بجنبی یه آدم برفی جات میذاره


عروسک قشنگ من تو جاش خوابیده


یه لاحاف سفید برفی روش کشیده


لبخند تلخی یخ زده گوشه لب هاش


کی میدونه کی میدونه چه خوابی دیده


جاش خالیه پشت چراغ قرمز میدون


هیچکس اونو یادش نمیاد تو خیابون


عروسک من چشماشو بسته


برف سنگین رو موهاش نشسته


برگه های فالش هنوز تو دستش مونده


ننه سرما قصه رو به آخر رسونده





نظرات  (۱)

  • حسین روان سالار
  • واقعاً زیبا بود علیرضای عزیزم، این موارد همه امتحان است، آزمون انسان بودن، درد جامعه را داشتن. به کجا می رویم؟ نمی دانم نمی دانم ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی